92/6/12
11:32 ص
خانم ها خیلی سریع و بی دردسر با هم دوست و صمیمی می شوند؛ در حالی که این کار برای آقایان بسیار سخت است. |
زن ها در کمتر از پنج دقیقه با هم دوست می شوند اما مردها وقت بیشتری لازم دارند تا با هم صمیمی شوند؛ در عوض دوستی هایشان پایدارتر است. چرا این طور است؟ بیشتر از 25 سال است که مجید و رامین و حسام و چند نفر دیگر از دوستان شان آخر هفته ها، به خصوص تابستان ها دور هم جمع می شوند؛ 10 مرد که 25 سال پیش از دانشگاه فارغ التحصیل شده اند. آنها وقتی یکدیگر را می بینند به ماجراجویی های لذت بخش، از دوچرخه سواری گرفته تا قایقرانی و کوهنوردی می پردازند. آنها هرگز مانند خانم ها دور هم نمی نشینند تا عمیق ترین احساسات شان را با یکدیگر در میان بگذارند. دوستی های مردانه این گونه است چون اگر بخواهند مانند خانم ها عمل کنند، دوستی هایشان چندان دوام نمی آورد. البته تفاوت های دوستی های مردانه و زنانه به همین جا ختم نمی شود و ماجرا عمیق تر از این حرف هاست. مردها دیرتر اما عمیق تر با هم صمیمی می شوند خانم ها خیلی سریع و بی دردسر با هم دوست و صمیمی می شوند؛ در حالی که این کار برای آقایان بسیار سخت است. آنها اگر سال های سال نیز با هم دوست باشند، ممکن است کوچکترین اطلاعی از وضع خانوادگی همدیگر نداشته باشند زیرا خیلی به ندرت در مورد مسائل زندگی شان حرف می زنند. مردها عادت دارند وقتی درباره مسائل با هم صحبت می کنند، بیشتر درباره چگونگی انجام دادن آنها حرف بزنند، نه احساسی که نسبت به آنها دارند. پژوهش هایی که سال های اخیر درباره تفاوت های دوستی های خانم ها و آقایان انجام شده، نشان داده اند بیشتر مردها به طور کلی در برابر داشتن روابط بسیار صمیمی با دیگران ـ فرقی ندارد همسر یا دوستان شان ـ مقاومت می کنند. مردها درباره مشکلات شان حرف نمی زنند مردها معمولاً در دوستی هایشان مشکلات شان را به میان نمی آورند و ترجیح می دهند درباره آنها سکوت کنند. بنابر گفته محققان دوستی خانم ها رودررو است. آنها با هم صحبت می کنند، گریه می کنند و رازهایشان را در میان می گذارند اما دوستی آقایان شانه به شانه است و وقتی کنار هم هستند بیشتر به گذراندن وقت و تفریح می پردازند؛ مثلاً همسر رامین می گوید هر قدر خودش بدون هیچ مشکلی و خیلی راحت احساساتش را با دوستانش در میان می گذارد اما شوهرش کاملاً برعکس اوست؛ برای مثال یک بار شوهرش همراه با چند تن از دوستانش که هر یک مشکلی حاد داشتند، به مسافرت یک هفته ای به شمال رفتند. در راه آنها حتی یک کلمه از مشکلات شان به زبان نیاورده بودند و برای این خانم جای سوال بود که آنها در این یک هفته درباره چه چیز صحبت می کردند. او به شوهرش گفته بود دو زن غریبه برای مثال در ایستگاه اتوبوس یا مطب پزشکان، فقط در مدت پنج دقیقه اطلاعات بسیار بیشتری درباره زندگی همدیگر رد و بدل می کنند تا شما مردها که یک هفته کنار هم بودید. آنچه گفته شد به این معنی نیست که مردها نسبت به مشکلات همدیگر بی تفاوتند بلکه برعکس، برای نشان دادن احساسات شان روشی آرام تر، کنترل شده و متفاوت دارند. کاوه یکی از اعضای گروه 10 نفره که شرحش رفت، از اواسط دهه چهارم زندگی اش به سرطان مبتلا شد و بیشتر اوقات مجبور بود با عصا راه برود. او قبل از این حادثه عضو کلیدی تیم فوتبال محلی آنها بود. مجید می گوید: «همه ما تلاش می کردیم که در هر بازی کاوه حداقل یک ضربه ایستگاهی بزند.» کاوه یک بار با عصای خود ضربه ای به توپ زد که گل شد. آنها به دلیل استفاده از عصا همیشه سر به سرش می گذاشتند؛ حتی پس از اینکه مجبور شد پایش را قطع کند. سرانجام کاوه در اوایل 40 سالگی تسلیم سرطان شد اما دوستانش ماه های آخر زندگی اش دائماً کنار او می رفتند و باز هم سر به سرش می گذاشتند. کاوه نیز از دیدن دوستانش بسیار خوشحال می شد. مردها می دانند که همه در زندگی سختی های بسیاری دارند؛ بنابراین مثل اعضای این تیم به هم می گویند: «درسته خیلی سخته اما بهتره الان فوتبالمون رو نگاه کنیم.» رفاقت 20 ساله ها با 40 ساله ها فرق دارد! مردها تا حدود 30 سالگی به سمت دوستان شان تمایل نشان می دهند و این تمایل در آنها با بالا رفتن سن و رسیدن به 40 سالگی کمرنگ می شود. این مسئله چند دلیل دارد: اول اینکه ممکن است جابجا شوند و از منطقه ای به منطقه دیگر نقل مکان کنند و چندان به یکدیگر دسترسی نداشته باشند. دوم اینکه تفاوت های شغلی، آننها را از هم دور می کند. در هر حال، پژوهش های اخیر نشان داده اند دوستی ها در اواخر 40 سالگی مردها به چیزی تبدیل می شود که بعضی از روانشناسان آن را «روابط زنگار گرفته» می نامند. آنها دیگر تمایلی ندارند که زود به زود همدیگر را ببینند. امروز هم که اینترنت کار را آسان تر کرده و بیشتر مردها به ارسال نامه های الکترونیکی بسنده می کنند. مردها با مریخی ها دوست می شوند، زنان با ونوسی ها! وقتی به تفاوت های رفتاری مردها و زن ها در دوستی ها توجه می کنیم، خواه یا ناخواه به این فکر می افتیم که آیا دوستی های مردانه بهتر از دوستی های زنانه است و به طور کلی کدام یک درست رفتار می کنند؟ آیا زن ها بیش از حد درباره عواطف شان صحبت می کنند یا مردها به اندازه کافی عاطفی نیستند؟ در واقع نمی توان گفت کدام روش به دیگری برتری دارد. چه کسی می تواند چنین حکمی صادر کند؟ این موضوع کاملاً به نظر افراد بستگی دارد. با این حال، می توان گفت وجود چنین تفاوت هایی تا اندازه ای برخاسته از تفاوت های بیولوژیکی و اجتماعی است. از نظر ساختار مغز، در زن ها پلی از الیاف عصبی بسیار ضخیم وجود دارد که دو طرف مغز را به هم متصل می کند. بنابر گفته بعضی از محققان این پل کمک می کند تا اطلاعات در دو نیمکره مغز زن ها به راحتی جابجا شوند. این پل با برقراری ارتباطی قوی بین دو نیمکره چپ و راست مغز زن ها باعث می شود که آنها احساسات خود را بهتر درک کنند ولی پل ارتباطی بین دو نیمکره چپ و راست در مردها بسیار باریک است. مغز خانم ها از نظر ترشح مواد شیمیایی اندکی با مردها تفاوت دارد و آن هم به دلیل ترشح هورمون های متفاوت در دوره های زندگی خانم هاست؛ برای مثال خانم ها پس از زایمان از نظر احساسی گاهی رفتارهای متفاوتی از خود نشان می دهند و بعضی مواقع این هورمون ها باعث می شوند یک خانم احساس کند ارتباط با دوستانش مهمترین مسئله زندگی اش است. در ضمن مواد شیمیایی موجود در مغز در واکنش به چرخه های هورمونی ماهانه خانم ها دچار نوشان می شوند. دهه های 20 و 30: پژوهش ها نشان داده اند خانم ها در اواخر دهه سوم و اوایل چهارم زندگی شان بسیار کمتر در تماس با دوستان قدیمی شان هستند. در این سال ها آنها سرگرم یافتن حرفه، تشکیل خانواده و بزرگ کردن فرزندان شان هستند و آن قدر سرشان شلوغ است که فرصتی ندارند با دوستان شانت وقت بگذرانند. البته مسئله پول هم در میان است. خانم ها در دهه سوم زندگی شان بیشتر از شغل، دانشگاه و برنامه های آینده شان و اینکه «واقعاً من که هستم» صحبت می کنند و بیشتر به جستجو و کشف می پردازند. در دهه چهارم نیز بیشتر درباره مشکلات کاری، خرید خانه، ازدواج و تشکیل خانواده و مسائلی از این دست صحبت می کنند. دهه 40: خانم ها حول و هوش 40 سالگی شروغع به ارتباط برقرار کردن دوباره با دوستان خود می کنند. در گذشته روانشناسان تصور می کردند این مسئله به دلیل عدم نیاز فرزندان به آنهاست اما اکنون به این نتیجه رسیدند که خانم ها در این سن با متمرکز شدن روی دوستان در واقع خود را برای فصلی دیگر از زندگی آماده می کنند. آنها به سمت دوستان شان می روند تا راهنمایی و همدلی به دست آورند. خانم ها در دهه 40 زندگی بیشتر به دنبال ارزش هایشان هستند و با دوستان شان درباره اینکه از زندگی واقعاً چه می خواهند، آیا می توانند شغل شان را عوض کنند و یا به دانشگاه برگردند و ادامه تحصیل دهند یا کسب و کاری برای خودشان راه بیندازند، صحبت می کنند. دهه های 50 و 60: در بیشتر کشورها خانم ها در دهه های 50 و 60 زندگی به دنبال کسب آرامش هستند و برای سفر برنامه ریزی می کنند. در این مواقع، وجود دوستان برای آنها بسیار اهمیت دارد. در ضمن با افزایش سن برای دوستی هایشان بیش از گذشته ارزش قائلند؛ به خصوص اگر همسران شان را از دست داده باشند و نخواهند تنها بمانند. همچنین آنها به کسی نیاز دارند تا نگرانی های مربوط به سن و مشکلات جسمانی شان را با آنها مطرح و بازخورد مناسبی دریافت کنند.
علاوه بر تفاوت های مواد شیمیایی مغز خانم ها و آقایان، اجتماع نیز از مردها و زن ها توقع دارد رفتاری متفاوت از یکدیگر داشته باشند. اگر چه خانم ها مدام گله می کنند که مردها در روابط شان عاطفی نیستند اما وقتی ببینند آنها با دوستان شان درباره چیزی غیر از ورزش، ابزار کار یا بازی های ویدیویی صحبت می کنند، نگران می شوند. جامعه از مردها توقع دارد احساساتی نباشند و اگر غیر از این رفتار کنند می گویند رفتارشان مردانه نیست. عکس آن هم صادق است؛ اگر خانم ها بنشینند و مدام از ورزش و یا ابزارهای صنعتی صحبت کنند، اجتماع چهندان این کار را نمی پسندد. البته تشخیص اینکه چه میزان از این تفاوت های رفتاری به دلیل تفاوت های مواد شیمیایی در مغز و چقدر آن به دلیل اجبار اجتماع است سخت است. آیا مردها می توانستند بیش از خانم ها با دوستان خود روابطی صمیمی ایجاد کنند؟ آیا خانم ها می توانستند خیلی احساساتی نباشند؟ شاید مردها و زن ها واقعاً می توانند از یکدیگر بیاموزند و رفتاری متعادل در روابط شان داشته باشند. با این حساب، چه مرد باشید و چه زن، هنوز هم می توانید از بودن در کنار دوستان صمیمی تان لذت ببرید چون در بیشتر مواقع دوستان خوب، موهبت زندگی شما هستند.
الهه من ... میدانم مرا درگیر افکارت نمودی تا دنیایم را به ویرانه ای تبدیل کنی .. و میدانم .. هرشب زمانیکه در تنهایی و سکوتی کشنده فرو میروم .. این یاد توست که با هجومی به افکارم مرا به طوفان عشقت میکشاند .. تا همانند مرغی شکسته بال به مسلخ عشق تو آیم .. آری .... مرا درگیر خودت کن .. درگیر خودت کن تا از آن همه سوختن آرامش بگیرم .. بگذار افکارم را یاد وخاطرات تو انباشته کنند .. چشمانت را نبند ... تا من مات چشمان تو باشم .. آخر تو در وجود منی .. و با تو شبهایم رویایی شیرینند .. و بدان اخرین نقطه ی دنیا .. قله ی عشق ماست .. هر چند تو در وجود منی ... اما من به تنهایی دوریت دچارم .. پس مرا از عطر وجودت تهی مساز .. ای خالق رویا های شیرینم ...